حقیقت هایی بابوی دروغ...

فقط واسه دله شکسته ی خودم...

چرا رفتی؟

تنهایم گذاشتی

دیدی اخر منو با خاطرهایت جا گذاشتی

دیدی اخر بازم من تنها موندم

دیدی اخر برای عشق تو من اشک ریختم

خدا دیدی چگونه جام گذاشت رفت

خدا دیدی اینم عاشق نبود رفت

خدا دیدی چگونه منو تنهام گذاشت رفت

خدا دیدی دلم رو اتش زدو رفت

کجا رفتی عزیز دل چرا رفتی؟

کجا رفتی گل نازم چرا رفتی؟

کجا رفتی سراغ کدوم نامردی رفتی؟

کجا رفتی بدون من؟ کجا رفتی؟ چرا رفتی؟

[ چهار شنبه 11 ارديبهشت 1392برچسب:, ] [ 17:24 ] [ EmO BoY ] [ ]


حواست باشد

خیره خیره نگاهم نکن....چشم هایم دیگر سگ ندارد که آب
 
دهان هارت را برایش راه بندازی ! گرگی درونش خفته است ،
 
حواست باشد می درد.......

 

[ چهار شنبه 11 ارديبهشت 1392برچسب:, ] [ 16:37 ] [ EmO BoY ] [ ]


غم عالم

تو که یک گوشه چشمت غم عالم ببرد
حیف باشد که تو باشی و مرا غم ببرد
نیست دیگر بخرابات خرابی چون من
باز خواهی که مرا سیل دمادم ببرد
حال آن خسته چه باشد که طبیبش بزند
زخم و بر زخم نمک پاشد و مرهم ببرد
پاکبازی که تو خواهی نفسی بنوازیش
نه عجب باشد اگر صرفه ز عالم ببرد
آنکه بر دامن احسان تواش دسترسی است
بدهان خاکش اگر نام ز حاتم ببرد
زنگ چل سالهء آئینهء ما گرچه بسی است
آتشی همدم ما کن که به یکدم ببرد
رنج عمری همه هیچ است اگر وقت سفر
رخ نماید که مرا با دل خرم ببرد
من ندانم چه نیازی است تو را با همه قدر
که غمت دل ز پریزاده و آدم ببرد
جان فدای دل دیوانه که هر شب بر تست
کاش جاوید بدان کوی مرا هم ببرد
من ننالم ز تو، لیکن نه سزا هست کسی
درد با خود ز در عیسی مریم ببرد
ذکر من نام دلارای حبیب است عماد
نیست غم دوست اگر نام مرا کم ببرد

[ چهار شنبه 11 ارديبهشت 1392برچسب:, ] [ 16:26 ] [ EmO BoY ] [ ]


زندگی چیست؟!!

مرگ ارزان سراغ نداری؟!

من خریدارم!!

بازار مرگ فروشان را میدانی کجاست؟

من رفته ام!!

اما همه ی مرگ ها گرانقیمت بودند؛

فقط به کسانی میفروشند که در برابرش زندگی

ارزشمندی را بدهند؛

خوشبختی را بدهند؛

کسانی که زندگی پراز شادی و امیدواری و وابستگی

دارند، راحت میتوانند مرگ بخرند...!!

اما به من نفروختند!

چون زندگی ام بی ارزش است؛

پراز ناامیدی و غم و بدبختی است...

آنها گفتند تو محکومی به زندگی!

مرگ را نمیدهند در ازاء این زندگی...!

تو مرگ ارزان سراغ نداری؟

میدانی فصل حراج مرگ کی است؟؟!

 

[ سه شنبه 3 ارديبهشت 1392برچسب:, ] [ 13:50 ] [ EmO BoY ] [ ]


دلتنگی

 

وقتی که در ایوان دلتنگی هایت می نشینی

وقتی که پشت یک پنجره بارانی ، بی هوا

شاعر می شوی

وقتی دیگر کسی برای شنیدن جمله هایت

به اندازه لحظه ای فرصت نمی گذارد

کسی هست که می شود به او پناه برد

کسی که شب دلتنگی ها را با او می توان قسمت کرد

یک نفر هست ،

یک نفر که تا خواب دوباره چشمهایت با توست

شب دلتنگی هایت را با او قسمت کن ... تنها با او ...

 

[تصویر:  001.jpg]

[ دو شنبه 2 ارديبهشت 1392برچسب:, ] [ 20:55 ] [ EmO BoY ] [ ]


باید کسی را پیدا کنم...

 

باید کسی را پیدا کنم که دوستم داشته باشد ، آنقدر

 که یکی از این شب های لعنتی آغوشش را برای من و

یک دنیا خستگیم بگشاید ؛ هیچ نگوید و هیچ نپرسد

فقط مرا در آغوش بگیرد بعد همانجا بمیرم تا نبینم

روزهای آینده را … روزی که دروغ میگوید ، روزی که

دیگر دوستم ندارد ، روزهایی که دیگر مرا در آغوش

نمی گیرد و روزی که عاشق دیگری می شود !

[ دو شنبه 2 ارديبهشت 1392برچسب:, ] [ 20:0 ] [ EmO BoY ] [ ]